در این نوشته به تضاد بین آقای خمینی رهبر انقلاب 57 و ابوالحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور ایران از منظر حاکمیت ملی پرداخته می شود .از اینجا شروع می کنم که در اردیبهشت57، پنجاه و پنجمین شماره خبرنامه جبهه ملی سوم انتشار پیدا کرد .انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا نظر به اینکه رهبری آن در دست طرفداران نهضت آزادی و دکترابراهیم یزدی بود، از سرمقاله آن تحت عنوان "جای استقلال در مبارزه"
که به قلم آقای بنی صدر بود(تمام 56 سرمقاله خبرنامه جبهه ملی سوم به قلم بنی صدر بوده است، اما هیچ وقت مانند سرمقاله بالایی اسم نمی گذاشتند، به نام جبهه ملی سوم کار جمعی می کردند و رسم نبوده است که اسم بگذارند) و وی در آنجا از "حکومت ملی" ياد کرده بود، خوششان نیامده بود، چراکه از ديد اين دانشجويان انديشه مطرح شده در مقاله بنی صدر با حکومت اسلامی مورد نظر آقای خمينی سازگار نبود. لذا به این بهانه و اینکه چرا خبرنامه لیستی از شهدای دو سال گذشته را که در آن لیست نام دو نفر از کسانی که بر ضد اسلام کوشیده اند را بعنوان شهید آورده است، طی بخشنامه شماره ۴۷ خود مورخ ۱۵ ژوئن ۷۸(پنجشنبه 25 خرداد 57) دستور منع پخش خبرنامه را در آمریکا صادر کردند، در این بخشنامه آمده است:
«از آنجاکه "خبرنامه" ارگان جبهه ملی سوم بیشتر از طریق اعضاء و هواخواهان انجمن پخش می شود و در شماره کنونی آن (55) مشخصاً به دو مورد غیراسلامی زیر بر می خوریم؛ لذا از شما خواهش می شود که آنرا نه تنها پخش نکنید ( از هر طریق، میز انجمن و غیره ) بلکه در توزیع آن نیز کمک ننمائید. البته اگر مسئولین خبرنامه به هر وسیله ای آنرا پخش کردند از آن جلوگیری به عمل نیاورید.
موارد خاص عبارتند از:
1- در سر مقاله زیر عنوان " جای استقلال در مبارزه " کوشیده شده است که با استفاده از بعضی از قسمتهای برخی از فتاوی امام خمینی موضوع "حکومت ملی" را به صورت یک جبهه واحد در شرایط کنونی توجیه کنند. ولی گویا فراموش کرده اند که امام خمینی در بیانیه ها و فتواهای خویش شعار " اسلام و احکام قرآنی" و "حکومت اسلامی" را از مردم خواسته است.
2- زیر عنوان " لیست شهدای دو سال اخیر" نام عده ای را که بهر طریق ممکن بر ضد اسلام کوشیده اند می بینیم. به خصوص نام منافقینی چون وحید افراخته و آنهم در صدر لیست و در زمانی که مجاهدین راستین خلق مجدداً اعلام موجودیت کرده اند. ولی در همین راستا نامی از مجاهدینی چون صمدیه لباف و آلادپوشها (حسن، مجتبی و فاطمه) نمی بینیم.
و نیزامید است که در نشر و پخش نکردن کلیه مطالب و نشریاتی که با مواضع و فتاوی رهبر عالیقدر حضرت امام خمینی سازگار نیست کوشا باشید.
با درود فراوان – برادران شما – هیئت دبیران " ....تاریخ 15 ژوئن 78 ( پنجشنبه 25 خرداد 57 )»
مهندس محمد جعفری در رابطه با چند مورد و از جمله، مورد فوق و سئوالهائی که دررابطه با خبر نامه مطرح شده بود، از آقای بنی صدر توضیح خواسته بودند و ایشان طی نامه ای مختصر بدانها پاسخ دادند و پاسخ مشروح را به آینده نزدیک موکول کرده بودند. در این نامه آمده است:
«هو
برادر مبارز گرامی
در باره لیست کذائی هم سه نامه از برلین رسیده است که در موقع و فرصت، جواب مفصل می نویسم. اجمال قضیه اینکه این فهرست از سوریه و از همان مجرا که می شناسید( یعنی آقای محمد منتظری. ن.) رسیده است و با همان عنوان. فتوکپی آن را فردا پس فردا می فرستم. توضیحی نیز در اول ضمیمه نوشته ایم اما:
اولاً – چقدر جای تأسف است که این برادران و خواهران اینقدر باین امور جزئی و بسیار بی اهمیت، اهمیت می دهند و چرا کیش شخصیت را نمی خوانند. چرا وقتی دارند با موجودیت کشورشان بازی می کنند، آن مسائل توجهشان را جلب نمی کند؟
ثانیاً – حتی وقتی هم سرمقاله را می خوانند با فکرشان می رود به سروقت کلمات و اصلاحات برادری نوشته است چرا آقای خمینی می فرمایند حکومت اسلامی، خبرنامه جانبدار حکومت ملی است.
آقای عزیز اگر ملی را باز بگذاریم دیگران برایش معنای غیر اسلامی بتراشند کلاهمان پس معرکه است. مردم ایران مسلمانند و استقلال می خواهند. ملی یعنی مستفل و متکی بخواست و رای مردم.
در این سرمقاله، ما موضع آقای خمینی را با مواضع سازشکارانه داخل کشور مقابله و موضع آقای خمینی را تأیید کرده ایم و ایشان نیز در مصاحبه با لوموند همان موضع را که ما داریم، داشته اند.
بقیه مطالب بماند پست تعطیل می شود.
ابوالحسن بنی صدر 17 ژوئن 78 (شنبه 27 خرداد 57)»
بعد از اينکه خبر صدور بخشنامه به وسيله انجمن اسلامی دانشجويان آمريکا و کانادا در اروپا مبنی برعدم نشر خبرنامه، منتشر شد، بنی صدر در واکنش به آن و در عريضه ای مشروح و عمومی خطاب به مسئولين انجمن در ۱۱ صفحه مواضع فکری و انديشگی خود را در اين باره برای هیأت مديره انجمن اسلامی آمريکا و کانادا می نويسد، در بخشی از این عریضه آمده است(از این 11 صفحه فقط توانستم اصل 2 صفحه را بیابم):
"این عریضه خصوصی نیست":
هو
هیأت مدیره محترم انجمن های اسلامی و مسئولین و اعضاء واحدهای انجمن اسلامی در آمریکا
امروز اطلاع رسید که شما طی بخشنامه ای پخش خبرنامه را ممنوع کرده اید و این بدو دلیل:
1- در سرمقاله با حکومت اسلامی مخالفت شده است:
" کوشیده شده با استفاده از بعضی قسمتهای برخی از فتاوی امام خمینی، موضوع ( حکومت ملی ) را بصورت لزوم یک جبهه واحد در شرایط کنونی توجیه کند....."
2- در فهرست کشته شدگان نام دو تن آمده است که از دین خود بیرون رفته بوده اند.
کار شما مخالف صریح و آشکار با حکومت اسلامی دارد و این بدو دلیل:
اول: اساس حکومت اسلامی را مبارزه با سانسور تشکیل می دهد که فرمود: بشارت باد بکسانی که قول ها را می شنوند و بهترین آنها را بر می گزینند. این همان کار است که در صدر اسلام با علی (ع) کردند. آیا شما فکر نمی کنید که با بهانه قرار دادن این عنوان مجعول و دستور سانسور صادر کردن، دردل همه نسبت بماهیت حکومت اسلامی بیم و خوف عظیم بوجود می آورد و هنوز هیچ نشده همه را از آن می رمانید؟ پس فرق این حکومت با حکومت شاه در چیست؟ مگر سانسورخوب و سانسور بد وجود دارد؟ متأسفانه چند سال است که سانسور بر انجمنهای آمریکا حاکم گشته است و اولین قدم برای استقرار حکومت اسلامی شکستن این سانسور است.
دوم – دستور دینی ما امر بمعروف و نهی از منکر است " یعنی بر شما بود که پیش ازاقدام، امر بمعروف می کردید: باین ترتیب که ابتدا توضیح می خواستید. اگر جواب کافی نمی شد امر بمعروف میکردید و اگر مؤثر نمی شد، نهی از منکر میکردید و اگر باز مؤثر نمی شد، بخشنامه صادر میکردید ( مطابق با فتاوی آقای خمینی).
آن حکومت اسلامی که شعارش را می دهید، حکومتی نیست که بدون سئوال و جواب حکم تکفیر صادر کند و باجرا بگذارد. خود انصاف بدهید، فرق این حکومت – که تازه قوه اجرائی هم ندارد و الا معلوم نبود باین مقدار اکتفا کند _ با حکومتهای موجود چیست؟
سوم – در کجای آن مقاله، موضوع "حکومت ملی" را بصورت لزوم جبهه واحد در شرایط کنونی توجیه شده است؟ و اصلاً معنی این جمله چیست؟ چگونه می توان موضوع " حکومت ملی" (شعار) را بصورت ضرورت یک جبهه (سازمان) توجیه کرد؟ تناقض حکومت ملی با اسلام چیست؟ اگر بنظر شما تناقض دارد آیا بهتر نبود بجای دستور منع توزیع، همان تناقض را شرح میکردید و یک نسخه از نظر خود را نیز میفرستادید در همان روزنامه مورد بحث قرار می گرفت؟ کدامیک از این دو روش اسلامی است؟ شما که تا این حد خود را نسبت بفتاوی "حضرت امام خمینی" متعصب نشان می دهید چطور در اعلامیه ها و خطابه های ایشان توجه نکرده اید که ایشان" اسلامی و ملی" را با هم می آورند؟ آیا این موقع، موقع صدور اینگونه بخشنامه ها است؟ با این روش چه کسی باور خواهد کرد ما چشم انداز دیگری بجامعه عرضه می کنیم ؟ آیا مردم زیر بار حکومت اسلامی که ملی نباشد می روند؟
ابوالحسن بنی صدر"
جالب اینجاست که در سراسر این دو نامه آقای بنی صدر خمینی را "آقای خمینی" خطاب می کند ولی انجمن اسلامی آمریکا او را "امام خمینی" می خواند و اینجا دروغ بودن حرف کمتر شایعی که می گوید بنی صدر اولین بار خمینی را "امام خمینی" خطاب کرده است اثبات می شود!
آنچه که از این دعوا می شود نتیجه گرفت این است که آقای بنی صدر در پی استقرار حاکمیت ملی(ملی یعنی مستفل و متکی بخواست و رای مردم) بودند و برای آن قلم و قدم می زدند، خمینی در پاریس نیز این بیان را پذیرفت و مردم نیز از این بیان استقبال کردند و انقلاب شد، پیش نویس قانون اساسی که به قلم بنی صدر می باشد براساس همین اصل حاکمیت ملی نوشته شده بود، بنی صدر و سایرین چون مرجع را متعهد به قول خود می دانستند خمینی را قبل از انقلاب نیازمودند، خمینی بعد از انقلاب از حاکمیت اسلام و ولایت فقیه دفاع کرد ولی بنی صدر کسی بود که در مجلس خبرگان با 9 دلیل با ولایت فقیه مخالفت نمود، تنها کسی هم بود که در روز 23 مهر 1358 در مجلس خبرگان قانون اساسی با شرط اسلام برای ریاست جمهوری مخالفت کرد(سند این اقدام بنی صدر بزودی منتشر خواهد شد) و گفت که یک مارکسیست هم باید بتواند در صورت بدست آوردن آرای مردم، حکومت کند و با ایدئولوژیک شدن دولت مخالفت کرد، این دو مخالفت بنی صدر با همراهی سایر اعضای این مجلس همراه نشد و شکست خورد و کاری که توانستند بکنند این شد که اختیارات اجرایی ولی فقیه را بکاهند و بیشتر حالت نظارتی به او بدهند تا کسی که چندین اختیار مطلقه(در پیشنهاد حسن آیت برای ولی فقیه 16 اختیار مطلقه در نظر گرفته شده بود) دارد.
در ادامه این تضاد، بنی صدر در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری در بیمارستان قلب تهران در سخنرانی ای که سانسور شد، گفت: "حاکمیت با مردم است"، حمید احمدی مشاور عالی فرمانده نیروی دریایی در سالهای 1358-61 که خود در این مراسم حاضر بوده است ضمن تائید این سخن تاریخی بنی صدر در آن مراسم در کتاب درس تجربه(ص 256) از او می پرسد:
«هشدار تند بنی صدر به آخوندهای شورای انقلاب» در 30 تیر 1359
در این نامه که در روز 30 تیر 1359 یعنی آخرین روز عمر شورای انقلاب خطاب به این شورا نوشته شده است، آمده است:
در تاريخ ايران، اين بار اول نيست كه يك جريان مذهبى حاكم ميشود. در تمامى موارد كار به «آخوندكشى» كشيده است:
- در تاريخ باستانى جمشيد روحانيان را بكوه راند كه در آنجا بخدا نزديك تريد!!
- در دوران هخامنشى كار به »مغ كشى« كشيد و سال روز آنرا نيز جشن مىگرفتند.
- در دوره اشكانى نيز جنگ بود تا استقرار ساسانى. اين سلسله با مذهب روى كار آمد اما سرانجام كار بهمان ضديت كشيد تا اسلام.
- سربداران در خراسان با وضعى شبيه بامروز عمل كرد تا تيمور لنگ از خارج آمد و هر چه بايد بكند كرد.
صفويه جريانى بود كه با مذهب روآمد اما خود آخوندكشى شيوه كرد. تا رسيد به قاجار در انقلاب مشروطه از نو حاكميت بدست آمد ولى به 57 سال آخوندكشى انجاميد.
اينك وضيعت اينست كه هست و با تشديد فشار و شيوههاى اختناقى باسم قاطعيت چيزى عوض نميشود. اين شيوهها علاوه برآنكه از ابتدا قانون اساسى را لق مىكند، و رژيم را متزلزل مىسازد، زمينه سازى خوبى براى تبديل به يك استبداد مخوف است. با روح و جسم روزه دار آنچه حق مىيافتم گفتم. شما را با خدا و وجدانتان تنها مىگذارم.
ابوالحسن بنى صدر
30 تير 1359
بنی صدر در 30 اردیبهشت 1360 برای خروج از بحران و دوگانگی موجود در کشور(آیت الله بهشتی در نامه محرمانه خود به آقای خمینی در 22 اسفند 1359 از آن گله می کند و خواستار یکدست شدن مسئولان سازمانهای لشگری و کشوری شده بود) براساس اصل 59 قانون اساسی تقاضای رفراندم می کند و عنوان می کند:
این رفراندم می باید توسط مجلس رسیدگی می شد ولی چون خمینی از اینکه عوامل حزب جمهوری در این رفراندم شکست بخورند مطمئن بود، خود وارد عمل شد و بطور رسمی از آنها حمایت کرد، خمینی در سخنرانی خود در 6 خرداد 1360 گفت: «آقای رییس جمهور حدودش در قانون اساسی هست، اگر یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم اگر همه ملت هم موافق باشند، من مخالفت می کنم.»
این سخنرانی با واکنش تند بنی صدر مواجه شد که در نامه اش به خمینی در 6 خرداد 1360 مشاهده می شود: «آنچه فرمودید، براى مجلس و جمهورى مرگ آور بود،کشور را هر طور میخواهید اداره کنید، اینجانب زیربار ننگ شرکت در نابودى ایران نمی روم.»
سرانجام با آوردن نیروهای سپاه و چماقدارهای لباس شخصی تجمع مردم در روزهای 25 و 30 خرداد 1360(خصوصا 30 خرداد 1360) به خشونت گرایید و آخرین پرده از استقرار استبداد با حذف بنی صدر کلید خورد، جالب آنکه خمینی در ضدیت با مصدق سخن گفت و لباس شخصی ها چنین شعارهایی سر دادند:
حالا که رهبرت مصدق شده، رای مارو پس بده!
حال آنکه بنی صدر مصدقی بود و مصدقی ماند و این خمینی بود که تظاهر کرده بود به خط ربط و مصدقی یعنی "استقلال و آزادی و حکومت ملی" گرایش یافته است، بجز اسنادی که در این باره هست، عکس زیر خیلی زیبا این سازگاری خمینی را با خط مصدقی نشان می دهد:
آنچه که از این تجربه نسل من می تواند بیاموزد، این است که آنهایی که در خط "استقلال، آزادی و حاکمیت ملی" کوشیده اند را شناسایی کند و به آنها اعتماد کند و آنهایی که در این خط و ربط نبوده اند، در رژیم بوده اند یا در خط و ربط حاکمیت استبدادی بودند و خط و ربط "استقلال، آزادی و حاکمیت ملی" را پذیرفته اند را همواره زیر ذره بین ببرند، آنها را بیازمایند و از به چالش کشیدن قبل از رفتن استبداد مذهبی کنونی نهراسند، این افراد می توانند خمینی دیگری شوند و استبدادی در لباس جدید را در ایران مستقر کنند، می باید هشیار بود.
توضیح:
با کلیک روی تمام اسناد و عکسهای قرار گرفته در متن می توانید آنها را با کیفیت مناسب ملاحظه کنید و متن ها را براحتی بخوانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر